رفت آن سوار کولی! با خود تو را نبردهشب مانده است و با شب تاریکیای فشردهکولی! کنار آتش٬ رقص شبانهات کو؟شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردیدستان مهربانش یک قطره ناستردهمیرفت و گرد راهش٬…
Home
Feed
Search
Library
Download