در آن صبح سترون سرد پاییزینیستان سوخت، دستان سوختهم این خونیاگر آیین مستان سوختبنال ای قمری کوکو زن افسانه های دوربنال ای بی نوا تنبورتو ای از جفت هم پرواز خود تا جاودان مهجوربنال ای بینوا تنبوربه سوگ زیر و بم غم …
💚💚💚
نیستان سوخت، دستان سوخت
Home
Feed
Search
Library
Download