پیش ساز تو من از سحر ِ سخن دم نزنم
که بیانی چو زبان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل غم دیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غر…
آخ از این شعر.. من دیوان خریدم
🥲
من چه گویم غریبم در وطنم...😔
همه مرغان هم آواز پراکنده شدن