ای هم پیمان امشب با من بمان
افسانه ی فردا با من بخوان
پناهم باش از خود مرا مران
مگذر از من هم چون دیگران
ای آسوده در این شهر فریاد
فردا وقتی چشمت بر من افتاد
افسانه ی مرا آور به یاد
نام مرا بگو به باد
من می ترسم ، من می …
در مرگ تو امروز “چشمان این شهر سیاه خون میگرید” عزیز از دست…
افسانه ی فردا با من بخوان ♥️
من میترسم از فردایی غمگین، پنهانم کن ای آوار سنگین...
باورم نمیشه که نیستی.....