  بیا بشین ای اسمر شیرین من تا حال و احوال خودم رو برات بگم یادت میاد صبح زود رو خنکی درختان و زیباییشون رو تخم مرغ تو حیاط ساده بود زندگی و با ما جریان داشت  خون ما از جویبارها و آبشارها میریخت  دنیایی پاک و آتشین رو بروی ما بود 

به کار و بار دنیا کاری نداشتم در مقابل پنجره هیچ کبکی نبود در خاطرات سرگردان شدم و دنبال خودم گشتم عقل من هنوز در آن صبح زود و در تو سرگردان بود  بیا بشین ای اسمر شیرین من چطوری برات بگم حال و احوالمو ؟ این بار تو بگو لطف کن و بگو آیا هنوز اونجایی؟

تشكر مي كنم :) خيلي خوش بود ترجمش :) 

Ne hewce bû roj li rûkê me bida ramûsanên bê minet xwe li me dipêça

Dengê te mîna bayê çirokên xweş e/ bi mere dide jibîrkirin" kar û barên dinyê"

Comments

Arafat Deniz

M A L L A 👁

Muratdesten

ashtidar.

Qijakê

Vesal.Hz

Vesal.Hz