دو صد تاكستان غَمَمْ بود
كه شب پيك مى زد به صبح
و
آن همه شادمانى بى رحمانه كم آورد
از هجومِ ناگاهِ غمى جانكاه
صبحِ بى طاقت
فشرده مى شود براى شب شدن
و شب
طاقِ قلبم تاق مى شود براى غم شدن
من كم شدم
به اشكِ قطره هاىِ خونِ د…
من کم شدم
Chejori delet omad?
خودت خوبی؟
قسم به حادثت شدم