صوت سحر واحه، وقتیکه از تَرَک پیچیده بر دالانهای خاک، من بودم؛که بهوقت گرگ و میش میترساندم محلیان را
گاهی شبها،به چارچوب بسته، مترسکِ ژندهپوش میخ، تا زوال آفتاب میشدم؛
که کلاغ را به یک نگاه،دور…
عالیه کیوان جان ❤❤❤
🫀
❤️
Home
Feed
Search
Library
Download