گریه را به مستی، بهانه کردمشکوه ها ز دست، زمانه کردمآستین چو از دیده بر گرفتمسیل خون به دامان خدا، روانه کردم
نالۀ دروغین اثر نداردشام ما چو از پی سحر نداردمرده بهتر زان کو هنر نداردگریه تا سحرگه من عاشقانه کردم
…
Home
Feed
Search
Library
Download