هرگز نمیشد باورماین برف پیری بر سرمسنگین نشیند چنینمن بودم و دل بود و میآواز من آوای نیهر گوشه میزد طنیناکنون منم حیرانز عمر رفته سرگردانای خدای منبا این تن خستههزاران ناله بنشستهدر صدای منای عشق نا فرجام من …
عاااالی ❤️
Home
Feed
Search
Library
Download