از حرف خالی شدمزل زدم به نگاهت که بجایه من، آن دور تر ها را می نگریستتو بدور می نگریستی من از دور می گریستممی گریستم، بی انکه اشکی ببینی ، بی آنکه صدا ی هق هقم را از درون سینه ام بشنویمن بازیچه تو شدمتو مرا بسان یک …
Home
Feed
Search
Library
Download