نگاش به سمت آسمون ستاره ها رو میشمرد
خسته میشد بلند میشد زخمای پا رو میشمرد
یکی دو تا و هفت تا زخم ... دستی رو پاهاش میکشید
زخمای پا تموم میشدزخمای دستاشو میدید
به ماه اسمون میگفت شمع شبستون منی
یاد عمو بخی…
Home
Feed
Search
Library
Download