هست شب، یک شب دم کرده و خاک،رنگ رخ باخته استباد، نوباوه ابر، از بر کوه،سوی من تاخته استهست شب، همچو ورم کرده تنی،گرم در استاده هواهم از این روست نمیبیند اگر،گمشدهای راهش رابا تنش گرم، بیابان دراز،مرده را ماند…
سنتور جاودانه ی مشکاتیان و صدای یکتای شجریان ...
Home
Feed
Search
Library
Download