شعر از سعدی
شبی یاد دارم که چشمم نخفتشنیدم که پروانه با شمع گفتکه من عاشقم گر بسوزم رواستتو را گریه و سوز باری چراست؟بگفت ای هوادار مسکین منبرفت انگبین یار شیرین منچو شیرینی از من بدر میرودچو فرهادم آتش به سر می…
شكوه اوجاني
Home
Feed
Search
Library
Download