حصارآهنين،سر به آسمون كشيدهمه جاى اين زمين كه فكرها رسيدبى هدف،بى پناه،محصور اين حصارهر كس كه از آب اين سراب چشيد
نور روز افسانه ايى مبهم تو گردو دودآدمهاعادت مى كنن چه زودبه تنهايى درخت،به دلهاى سوت و كور به گره …
چقدر خفنه این ترکککک
Home
Feed
Search
Library
Download