رهگذر می بوسمت...از رهی دور و دراز، از همانجایی که یادت به خیال دل من می تابدعمر آشنایی من با تو، پایش از گلیم یک جمله فراتر نگذاشت، و چه بی پروا قلبم به نگاهت لرزید...از سر کوچه ی تنها تو گذشتی اما، سایه ات رنگ خدا ب…
Home
Feed
Search
Library
Download