یاد از آن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان درکنار من
حالیا خالیست جایت ای نگار من
در شام تار من آخر کجائی زهره
یاد داری زهره آن روزی که در صحرا
دست اندر دست هم گردش کنان تنها
راه می رفتیم و در بین شقایقها
…
من أ نجاه دل بكجا رفت
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته ....
من همچو تو دارم آخر خدایی زهره ......
💔💔💔