چنان در قید مهرت پای بندمکه گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریمگهی بر حال بی سامان بخندم
مرا هوشی نماند از عشق و گوشیکه پند هوشمندان کار بندم
مجال صبر تنگ آمد به یک بارحدیث عشق بر صحرا فکندم
نه مجنونم…
Home
Feed
Search
Library
Download