چشم در چشم هيولا!- قسمت  چهل و سه     
 
نوشته هنگامه حاجی حسن 
بايكوت و تنبيه توابها
بچهها بههمين ترتيب شيوة خاص خود را براي مقابله با توابها و جاسوسها و خنثي كردن آنها داشتند، اولاً هيچكس با آنها غذا نميخورد و آنها كنار هركس مينشستند، او بلند ميشد و جايش را عوض ميكرد. كسي با آنها حرف نميزد، يا سلامعليك نميكرد. در پاسخ هرسؤال آنها فقط بله يا نه گفته ميشد. از هرفرصتي براي دستانداختن آنها استفاده ميكرديم.

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و سه

Mihan TV (Mihantv) is an Iranian TV station located in Mission Viejo, California, USA which has live shows six days a week and has been established in March 2009.
میهن یار عزیز عزیز کانال را سابسکرایب کنید تا به موقع از کلیپ های جدید با خبر بشوید ، با سپاس
http://mihantv.com
https://www.youtube.com/user/mihantv1?sub_confirmation=1
https://www.facebook.com/mihantv1
http://telegram.me/mihantv1
https://twitter.com/mihantv1
https://soundcloud.com/mihantv1
ادرس رادیو در ساته لایت:
Satellite: Eutelsat 7A-7B @ 7 Degree East
Transponder: A1
Frequency: 10721 MHz
Polarity: Horizontal
Symbol Rate: 22.000 
FEC: 3/4
SID: 9003  PMT: 930  Audio: 932  PCR: 932
میتوانید ویدئوی این برنامه را هم در این ادرس ببینید
https://www.youtube.com/watch?v=K_SjYmsW2ow

کوچ ایرانیان 304-مروری بر چهل و پنجمین سالگرد همراه با سرکوب و جنایت. دکتر کاظم علمداری-علی لیمونادی

”ارشاد“ اجباري
در ”قزل“ هم مثل ”اوين“ بعضي شبها برنامة بهاصطلاح ”ارشاد“ بود يعني آخوندي يا شبهآخوندي براي ارشاد ما ميآمد. همه ما را بهزور از بندها خارج كرده و در راهرو درمقابل بند خودمان مينشاندند و سپس مزخرفات مبتذل و مهوع آنها شروع ميشد. يك آخوند جوان بيعمامه چند شب تلاش ميكرد ما را بهمناظره دعوت كند و ديگر بهالتماس افتاده بود فكر ميكنم در صورت موفقيت در كارش يعني در صورت وارد كردن ما به تئاتري كه راه انداخته بودند، مالي يا مقامي در حكومت بهاو ميرسيد، چون وقتي جواب نگرفت و از مرحله تضرع و التماس هم عبوركرد، شروع بهفحش دادن و بهكار بردن كلماتي درست مانند بازجوها كه هنگام شكنجه استفاده ميكردند،كرد. بهاين ترتيب فهميديم طرف بازجويي است كه حالا نقابش را برداشته و نقش يك معلم ارشادكننده در راه خدا را بازي ميكند.

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و چهار

فصل پنجم
قفس
از فروردين سا ل62، تعدادي از زنان زنداني مقاوم، ازجمله ”شكر“ را براي تنبيه به گوهردشت بردند. آنها ممنوعالملاقات بودند وجايشان مشخص نبود و وقتي خانوادههايشان مراجعه ميكردند، آنها را سرميدواندند وخانوادهها دربدر بهدنبال بچههايشان درجلو زندانها سرگردان بودند. بعدها مشخص شد كه آنها را به شكنجهگاههاي مخصوصي كه به واحد مسكوني معروف شد و درواقع هنوزكسي ازوجود آنها اطلاع نداشت، برده بودند. اين واحدها در زندان قزل حصار بود و گويا قبلاً واحدهاي مورد استفادة پرسنل زندان يا محلهاي كار متروكه بوده است. اين خواهران حدود يكسال در واحد مسكوني زير دهشتناكترين شكنجهها قرار گرفته وسپس به اوين منتقل شده بودند. آنها را پس از يك سري بازجويي و شكنجه در بندهاي انفرادي اوين دوباره به واحد يك قزل حصار، به محلهايي كه بعدها به قفس معروف شد منتقل كردند. تا آن موقع، بند ”قيامت“ قفسها و واحد مسكوني رو نشده و همه ازآن خبرنداشتند. ما زندانيان قزلحصار نيز بهطورعام ازآن بي اطلاع بوديم. همين قدر ميدانستيم كه بندهاي تنبيهي در واحد يك بهراه افتاده و تعدادي از برادران را نيز بهآنجا برده اند، ولي ازكم وكيف آن بي اطلاع بوديم.

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و پنج

چشم در چشم هيولا!- قسمت  چهل و شش     
 
نوشته هنگامه حاجی حسن 
آنها چند دور مرا دور خودم چرخاندند تا من متوجه نشوم بهكدام سمت ميروم ولي من شمردم و متوجه شدم بهكدام سمت ميروم. براي زنداني خيلي مهم است كه زمان و مكان را گم نكند، يعني هميشه تصوير و تصوري از مكان خودش و روز و تاريخ داشته باشد، با اين كه آموزش خاصي كسي در اين مورد بهمن نداده بود، اما بنا بهتجربه و شايد هم غريزه، اهميت آن را دريافته بودم. بههرحال، مرا بهسمت راست در زيرهشت برده و در اتاقي خالي قرار دادند. نميدانم چه مدت بعد آمدند و مرا بهسمت داخل راهرو و محل بندها بردند و در اوايل راهرو در سمت چپ وارد سالن يا اتاقي كردند و به زني كه آنجا بود تحويل دادند. آن زن مرا برد در جايي بين دوتا تخته كه بافاصله حدود نيممتر از هم بهحالت عمودي قرار داده بودند، نشاند. هوا بهشدت گرم و دمكرده بود و بوي حمام ميآمد. چشمم كماكان با چشمبند بسته بود. دستي بهسرم كشيدم، جاي ضربات كابل بهاندازه چند سانت بالا آمده و سرم راه راه شده بود، طوري كه از روي روسري و چادر هم قابل لمس بود، ولي دردي حس نميكردم

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و شش

چشم در چشم هيولا!- قسمت  چهل و هفت     
 
نوشته هنگامه حاجی حسن 
اين افكار انگار روح تازهيي در كالبدم دميد! تا چند ساعت پيش فشار چشمبند برايم مثل فشار قبر عذابآور بود و در درونم فرياد ميزدم آخر كي اين چشمبند لعنتي را از چشمم برميدارند؟ و حالا داشتم خودم را براي زندگي همراه با چشمبند آماده ميكردم!
 ”حاجي“ كثيف! داغ اينكه بتواني بر يك مجاهد پيروز بشوي را بر دلت ميگذاريم. احساس ميكردم سلاحي خيلي قوي دارم و با تمام كينهام بهقلب و مغز اين جانور شليك ميكنم. بهطرز عجيبي احساس پيروزي و سرشاري ميكردم.

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و هفت

چشم در چشم هيولا!- قسمت  چهل و نه     
 
نوشته هنگامه حاجی حسن 
روز خيلي طولاني بود. براي گذران روز و كوتاه شدن آن، روز را تقسيم كرده بودم. بهخصوص كه صبح زود ما را بيدار ميكردند و بايستي بلند ميشديم و مينشستيم. معمولاً از ساعت 5، 6صبح، روز طولاني شروع ميشد. گاهي از شدت فكر و حرف زدن با خودم، خسته ميشدم. سرم را روي زانوهايم ميگذاشتم و خوابم ميبرد ولي زن پاسدار با ضربهيي بهسرم ميگفت نخواب! خوابيدن ممنوع بود و گاهي در همان حال نيز يكمرتبه كتك ميخوردي و بدترين چيز اين بود كه در حالي كه بيخبر از همه دنيا در عالم خودت بودي، يكمرتبه ضربهيي مثل پتك بر سرت فرود ميآمد و سرت را بهديوار مقابل ميكوبيد! تا مدتي مثل برقگرفتهها گيج و منگ بودي و نميتوانستي بفهمي كه كجايي و چه ميكني.

روایت های مقاومت -چشم در چشم هیولا قسمت  چهل و نه

Mihan TV (Mihantv) is an Iranian TV station located in Mission Viejo, California, USA which has live shows six days a week and has been established in March 2009.
میهن یار عزیز عزیز کانال را سابسکرایب کنید تا به موقع از کلیپ های جدید با خبر بشوید ، با سپاس
http://mihantv.com
https://www.youtube.com/user/mihantv1?sub_confirmation=1
https://www.facebook.com/mihantv1
http://telegram.me/mihantv1
https://twitter.com/mihantv1
https://soundcloud.com/mihantv1
ادرس رادیو در ساته لایت:
Satellite: Eutelsat 7A-7B @ 7 Degree East
Transponder: A1
Frequency: 10721 MHz
Polarity: Horizontal
Symbol Rate: 22.000
FEC: 3/4
SID: 9003  PMT: 930  Audio: 932  PCR: 932
میتوانید ویدئوی این برنامه را هم در این ادرس ببینید
https://youtu.be/8HAQD-yeKpc

بخش دوم گفت و گوئی بسیار صمیمانه با بابک افشار اهنگساز پیشتاز دهه چهل و پنجاه اینبار استودیو طنین

کرانه حقیقی یک رویا ( قسمت چهل و سه   )
نوشته ملیحه مقدم 
دوباره در اوین 
به هر حال بعد از ماه رمضان آن سال یعنی در همان اواسط تابستان من به اوین برگشتم ابتدا بیش از یکماه در بند ۲۴۶ بالا بودم و بعد از آن به بند ۱ منتقل شدم اولین فاجعه ای که در اوین با آن رو به رو شدم وضعیت نسرین راجی نیا بود او یکی از هم سلولیهایم بود که بیماری سل گرفته بود عفونت تمام بدنش را گرفته بود ....

روایت های مقاومت -کرانه حقیقی یک رویا ( قسمت چهل و سه)

کرانه حقیقی یک رویا ( قسمت چهل و چهار   )
نوشته ملیحه مقدم 
خانواده های این بچه ها هم مجبور بودند از شهرهای شمالی برای ملاقات بچه هایشان بیایند ساعتها و بلکه روزها در مقابل اوین میایستادند و خیلی وقتها بی نتیجه برمیگشتند در میان زندانیان شمالی دو مادر که چون بچههایشان مجاهد بودند دستگیر و شکنجه و بعد هم از زندانهای شمال به اوین تبعید شده بودند

New tracks tagged #چهل