sepi
sepi

sepi

tehran

چشمان سیاه تیله مانندش تا مغز استخوانم را میدید..
گونه های برآمده اش لبخند زندگی ام‌بود..
قامتش چون استواری ستونهای معابد ،پشت گرمی من بود..
من اکنون در دیار دیگری گمشده ام را میجویم..
در آن…