The Old House

the whispers of the night

سبزه ها را گره زدم به غمت
غم از صبر، بیشتر شده ام
سال تحویل زندگیت به هیچ
سیزده های در به در شده ام


-مهدی موسوی

دروغ سیزده|Sweet as a lie

someone is gone forever

سال ها بعد حتی وقتی فکر و خیالت ، این موجود سمج و لجوج، که مغز من را مثل همان کمد تاریک برای خودش پیدا کرده، از آن بیرون بیاید.
حتی زمانی که مو های اطراف شقیقه ام سفید شده باشند و موهای پس کله ام ریخته . وقتی که خودم را لای کاغذ ها و دفتر های یک اداره نکبت بار و خسته کننده گم کردم.وقتی که چین و چروک ها با بیرحمی روی صورتمان جا خوش کرده باشند. زمانی که تو با روسری گل گلی و عینک ته استکانی(اگر چشمی برایت مانده باشد تا آنموقعذالبته) نشسته بر روی صندلی راک قدیمی ات در حال بافتن شال گردن برای فرزندانت باشی...
من در یک عصر سرد و خاکستری و خسته، پشت چراغ قرمز. یا یک شب گرم و تاریک که بیخوابی به سرم زده روی تخت ،یا نیمه شبی وقتی روی پشت بام سیگار میکشمو به پریدن یا نپریدن فکر میکنم. دوباره یاد خاص ترین دختری که شناخته ام و آن زیبا ترین لبخندی که دیده ام خواهم افتاد و دلم خواهد لرزید... آری باد و طوفان هرچقدر هم که قوی و گردن کلفت باشد زورش به ریشه های تنیده در خاک نمیرسد. پس باد همه چیز را نخواهد برد، باد همه چیز را نخواخهد برد...!

so the wind won't blow it all away

Post rock/Ambient...
Instrumentalist
Learning every day
"Hear what the blind eagle sees in the darkness of his eyes in this chaos of the city..."

Hassasparsa@gmail.com

The Old House

The Blind Eagle