تو را من عشق میورزم ولی جانم نمیدانی
تو را هرروز من با عشق میخوانم نمیدانی

تو هستی صاحب قبلم منم بی اختیار تو
خودم در قلب خود مانند مهمانم نمیدانی

نگاهم هست بارانی صدایم خش خش باران
ببارد چشم ها پر بغض و با نم نم نمیدانی

که تنها جرم من در این جهان وابستگیت بود
که من هم مدتی در کنج زندانم،نمیدانی

مگر من لایق آرامش قلبت نمیبودم؟
چرا اکنون در این حالم پریشانم؟!نمیدانی

ببین احوال آن شخصی که دل را برده ای از او
گذشته حال و روز از دست و فرمانم نمیدانی

خلاصه گویمت ای مرهم این قلب و روح من
خودت هستی برایم درد و درمانم نمیدانی
.
.
🖋️شاعر : instagram.com/tania_poem

🎙گوینده : instagram.com/amiroof3
.
پیج اینستاگراممنون : instagram.com/radioaleph

You do not know | نمیدانی

مارو  از هیچی نترسون

گوشی رو از دست زنه قاپیدم و در رفتم اونور داشت خودشو میکشت داد میزد دزد دزد..
برگشتم و گفتم تو بیمیری رفتم..
صورت گریون طرلان اومد جلو چشام،همین دیشب بود که میگفت داداش ۳ماه از مدرسه ها گذشت پس کی برام گوشی میخری؟
همه دوستام دارن انلو یا انلی اها انلاین درس میخونن.
بسوزه پدر کرونا قدیما این چیزا نبود که،این یکی دو ساله بچه ها درس و مشقشون شد گوشی..
دیروز بود رفتم پیش سید حسن گفتم سید قربون جدت یکم پول داری بهم قرض بدی؟
گفت چقدر میخوای جوون؟پشت سرمو خاروندمو گفتم یه ۵ملیون ناقابل...
چشاشو برام گرد کرد گفت بروووو جوووون برو خدا روزیتو یه جا دیگه بده من ۵ملیونم کجا بود؟
رفتم سراغ ناصر براش کار کرده بودم گفتم ناصر پولمو میخوام بده لازمش دارم جون داداش...
یه جوری اه و ناله کرد که کم مونده بود لخت شم لباسامم بدم بهش و برم...
داشتم ها نمیگم نداشتم ولی مگه دوا درمون ننم میذاشت بال و پر باز کنم؟
دیگه این اخرین راه بود قربونت برم اوس کریم دزد نبودیم که اونم شدیم
ولی به درک درس طرلان مهم تر بود مگه نه؟
پیچیدم تو خیابون خودمون گفتم داداش به قربونت دارم میام،دست پر هم میام....
عوضی ها مجال ندادن زودتر از من رسیدن
آژیر کشون زدن کنار پام،یکیش گوشی رو از دستم کشید یکیش هم دستبند زد به دستهام...
افسره پوزخندی تحویلمون داد و گفت حداقل خاموشش میکردی که نشه رد یابیش کرد...
خواستم بگم تو بیمیری من تو عمرم گوشی لمسی دستم نگرفته بودم و بلد نیستم چطور خاموش بشه....
ولی لال شدم تازه فهمیدم چه بلایی سرمون اومده..
صورت گریون طرلان و دوا درمون ننم.
.
Instagram : https://www.instagram.com/p/CbDTKpsquDs/

Theft | دزدی

همگی روزی اسیر رخ دلدار شوید
با رخی زرد پس از عشق پدیدار شوید

از سر کوچه عشاق گذر ممنوع است
که مبادا به تب عشق گرفتار شوید

هر شب این بیت غزل را همه آواز کنید
نکند شهره ی هر کوچه و بازار شوید

عشق یک درد بزرگ است که زیباست ولی
باید آماده ی هر لحظه سَرِ دار شوید

نکند خواب ببینید و بخندید به آن
روزی از گریه و با واهمه بیدار شوید

از صدای سخن عشق همه مست شدند
مست معشوق شوید وهمه بیمار شوید
.
Instagram : https://www.instagram.com/p/CbLJ2-OqOvT/

sweetheart | دلدار

از اینکه عشقم خواندمت دیگر پشیمانم
از هر درامِ عشـق، بعد از تو گریزانم

می خواهم از دستت بگیرم تکه هایم را
دیگر عزیزم در دل سنگت نمی مانم

از بغض هایم خسته ام از انتظارِ عشق
انگار افتاده است نحسی توی فنجانم

اصرار داری بر "نبودن"، خوب می فهمم
باشد برو، من باز هم پای تو می‌مانم

بانی اشعار و غزل هایم تو بودی یار
دیگر برای هیچکس شعری نمی خوانم

معشوق ما را باش با ناز و ادا هایش
انگار من هستم که قدرش را نمیدانم

نفرین به این آشفته حالی‌ و پریشانی
ازاینکه عشقم خواندمش دیگر پشیمانم
.
Instagram : https://www.instagram.com/p/CaxVGwyqQJH/

I regret it | پشیمانم

« من تو را دوست دارم »
همینقدر معمولی.
نه مانند عشق‌های رویایی‌ای
که میان داستان ها روایت شده، چرا که
پوچی رویا را زمانی که چشم باز می‌کنی
و با حقیقت روبه‌رو می‌شوی درک خواهی
کرد.
دوست داشتن تو را میان همین اتفاقات
روزمره و معمولی سر مشق می‌کنم؛ که اگر
روزی تو نبودی با معمولی ترین اتفاقات
میان خاطراتم جرقه بزنی.
این نوع دوست داشتن که از آن حرف
می‌زنم بسیار عمیق تر از عاشقی کردن‌های
جادویی و چشمگیری‌ست که میان ذهن‌ها
شکل گرفته‌است.
دوست داشتنت برای من یاد آور نسیم
خنک به هنگام بهار است و یا عطر باران،
یاد آور شکوه نور آفتابی که وجودم را
گرم می‌کند.
همینقدر زیبا،لطیف و همینقدر معمولی به دور از معیارهای افسونگر و دلفریبی که تعریف
شده‌است.
دوست داشتنت برای من در کنج خاطراتم با همین روزمرگی‌های معمولی هر لحظه تداعی
می‌شود.
.
نویسنده : نیلوفر - ه
گوینده : آقای الف
.
instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/

I love you | من تو رو وست دارم

پدر با دیدن کارنامه پسرش با خشم گفت 《 خاکِ عالم تو سرت، بازم شاگرد اول نشدی؟》
پسرک با بغض فروخورده‌ای پاسخ داد 《 ولی بابا من شاگرد سوم شدم 》
پدر در حالی که دست‌هایش را به کمر زده بود با قاطعیت گفت《 اول، فقط اول شدن مهمه، اینو همیشه یادت باشه.》
چندی بعد پسرک در مسابقه‌ی دو در مدرسه شرکت کرد و دوم شد.
پدرش باز به او طعنه زد و جمله‌ی همیشگی و معروف خود را تکرار کرد《 اول، فقط اول شدن مهمه 》
سالها گذشت و پسرک بزرگ و بزرگتر شد.
اما هیچگاه اول نشد.
سرزنش‌های مکرر پدر و سرکوفت‌هایش او را از درس و مدرسه فراری داد تا این که او با دیگر دوستان شکست خورده و سرزنش شده‌اش، باند سرقتی تشکیل دادند و در یکی از سرقتها از بانک، متصدی گیشه در یک لحظه از غفلت دزدان استفاده کرد و زنگ خطر را فشرد.
پسرک که شاهد این صحنه بود فرصت را از دست نداد و با اسلحه قلب او را نشانه گرفت و شلیک کرد.
چند روز بعد پسرک قصه ی ما که حالا بزرگ شده بود با همدستانش در دادگاه مقابل قاضی نشسته بودند.
پسرک اما خوشحال و راضی از روی صندلی به پدرش که در میان جمعیت نشسته بود لبخند میزد!
آخر او این بار متهم ردیف اول بود.
.
نویسنده : شاهین بهرامی
گوینده : آقای الف
.
Instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/

Be the first | اول شدن

تکـرار طوطی وار شد دیوانـگی هـا در سـرم

دیـوار ها آوار شــد مثــل هـوایـت بــر سـرم

ازهیبت چشمان توعمری است من سرگشته ام

دریا بـه دریا تشنـه لب دنبال ساحل گشتـه ام

هـربـار در خوابـم تـورا از پیش بدتر دیده ام

هر لحظه از من دورتر ، از دوریت ترسیده ام

پنهان مشو از دیده ام، سیلاب شو بارانی ام

در انـزوای خود گمـم ، بی تاب شو زنـدانی ام

یک نیمه شب در گوش من آمد صدای بودنت

ابـهـام در ابـهـام شـد مقصود من از مـانـدنـت

آن موج بی ساحل منم آغوش خود را باز کن

من کشته ی عشق توام ،عیسای من اعجاز کن

لیدا رشنو

Instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/?hl=en 💙💛

صدای بودنت

بعضی وقت ها
خوبه که یه رابطه های رو تموم کنی
خوبه که دوست چندین ساله رو کنار بذاری
خوبه که از یه کار خسته کننده استعفا بدی
خوبه که روزهایی رو فقط استراحت کنی
خوبه که از شهر قدیمیت فاصله بگیری
خوبه که برای آرامشت خیلی از خیلی چیزا دل بکنی
چون هیچوقت هیچ چیز اونقدر گرانبها نیست
که به قیمت از دست رفتن آرامشت تموم بشه

مستر نوشت


Instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/?hl=en 💙💛

بعضی وقت ها

همۀ دانشجو‌معلم‌ها را جمع کردند.
از آنها خواسته شد که سرویس‌های بهداشتی را خودشان تمیز کنند.
همهمه شد. اعتراض کردند.
دانشجومعلم‌ها پذیرفتند که هزینه تمیز کردن سرویس‌های بهداشتی را بدهند.
دختر سرایدار که دانشجوی دانشگاه پیام‌نور بود، هر صبح می‌آمد و سرویس‌ها را تمیز می‌کرد.
لبخند می‌زد. پاچه‌هایش را بالا می‌کشید. روسری‌اش را پشت سرش گره می‌زد. تیرک می‌ریخت. زمین را تی می‌کشید. دستمال می‌کشید. لبخند می‌زد.
دانشجومعلم‌ها هر صبح بی‌توجه از کنارش می‌گذشتند.
چند سال بعد دانشجومعلم‌ها برای اینکه شندرغاز حقوقشان کمی بیشتر شود، تصمیم گرفتند که مدرک تحصیلی جدیدی بگیرند.
آزمون دادند.
وارد کلاس شدند.
استاد وارد شد.
دانشجومعلم‌ها دهانشان باز ماند.
استاد لبخند زد.
روی تخته نوشت.
اولین درس:
پشتکار، معلمی بزرگ است.

فاطمه رحمتی

Instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/?hl=en 💙💛

پشتکار

بِسمِ ربِّ چَشم‌های چون غزل زیبای تو
من جهانم جان گرفت از چَشم‌و از رویای تو

مثل لیلا این دلم مجنون شد و شد بستِ تو
کل آشوب جهانم نیست شد از هست تو

بسم جان‌و جسمت‌و دنیای پر غوغای تو
چشم من قفل است بین صورت‌و لبهای تو

از زمین‌و از زمان‌و سیل افکار و جهان
من فقط غرقم میان آن دل دریای تو

نسترن_نوشت

Instagram : https://www.instagram.com/radioaleph/?hl=en 💙💛

You do not know | نمیدانی

Radioaleph

Related tracks