اشک رازي ست
لبخند رازي ست
عشق رازي ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نيستم که بگوئي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني
من درد مشترکم
مرا فرياد کن
درخت با جنگل سخن…
🍃
ای دیر یافته با تو سخن میگویم
اشک آن شب لبخند عشقم بود
حرفت را به من بگو