بسان رهنورداني كه در افسانه ها گويند
گرفته كولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خيزران در مشت
گهي پر گوي و گه خاموش
در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه مي پويند
ما هم راه خود را مي كنيم آغاز
سه ره پيداست
نوشته بر سر…
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم...
ازین فرهاد کش فریاد
كسي اينجاست ؟