من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم…
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دیگر میترسم 🌿
غیر قمر هیچ مگو
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو