چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت سمندی
گویی، نو زین
که قرارش نیست
و فاصله
تجربه ئی بیهوده ست
بوی پیرهنت
این جا، واکنون...
کوه ها در فاصله
سردند
دست، در کوچه…
اینجا و اکنون
ازمون تلخ
در بستری که عشق مجابش کرده است.
شانه ات مجابم می کند...