پوچ.mp3

رسیدم خونه و احساس میکردم باید یه کاری انجام بدم.
این پیشنهاد معین(رفیق ۶ ساله ی من)بود که قبل اعزام شدنم پادکست ضبط کنم؛ولی من بیشتر با دلنوشته ارتباط میگرفتم.
اما اون شب بعد از این که شیش صفحه ازم جاری شد... به طوری که انگار منتظر بهانه بودم تا بنویسمشون،وقتی تموم شد و به خودم اومدم دیدم چشمام اشک داره(البته سوزشی توی دل احساس نمیشد).
و میدونم دلیلش چیه.
من بیشتر با عواطفم زندگی کردم اما کلماتی که اون شب اومد ترکیبی از ی دیدگاه خیلی بالاتر و منطق و عاطفه بود؛و من همیشه از این اتفاق میترسیدم چون میخواستم دنیای بچگیمو نگه‌دارم، و اگه قراره بشم اون فردی که میگم زندگی قشنگه ،فردی نباشم که ی هویت جدا گانه ساخته.
پس برام سخت بود ببینم همچین کلمات متضادی با خواسته های من از خودم جاری شده.
ولی وقتی ی شب آشفته این پادکست به عنوان موسیقی توی گوشام پخش شد،تصمیم گرفتم به اشتراک بذارمش...
این بهترین راه نگهداشتن بچگی و همواره بزرگ شدنم بود.
امیدوارم برای شما هم کمک کننده باشه
ممنونم بابت وجودتون

Sib gaah ○ سیب گاه

(:(I love what you and I have in common):) 

(:(dariman):)

Popular tracks