به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
ای برگ ستمدیده ی پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو هماغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عا…
این پیکر بی جان....
روحش شاد
مگه تراپی چیه؟
به ياد پدرم🥹🥹❤️