سلول خالی بود

روایت مقاومت - سلول خالی بود 
قسمت اول 

خاطرات پروین کوهی از زندان اوین و قتل عام ۱۳۶۷ در زندان اصفهان 
بهار سال ۱۳۶۰ تعیین کننده سرنوشت آینده ایران بود خمینی بعد از دو و نیم سال کشمکش تصمیم گرفت با سرکوب گروه های سیاسی به ویژه مجاهدین خلق نظامش را  تک پایه کند . خمینی هرگز دلش نمیخواست در این زمینه دو سال تاخیر داشته باشد او بارها از تاخیری که در سرکوب مخالفانش داشت ابراز پشیمانی کرد!!!

روایت مقاومت - سلول خالی بود - قسمت اول

روایت مقاومت - سلول خالی بود 
قسمت دوم
چگونه سیاسی شدم ؟
سال 1341 در یک خانواده سنتی در شهر کرد بدنیا آمدم تحصیلاتم را تا پایان دبیرستان در زادگاهم به اتمام رساندم 
شانزده ساله بودکه با باز شدن فضای سیاسی به مسائل سیاسی علاقمند شدم کمرنگ شدن سانسور که تا سال ۵۵ به شدت توسط ساواک اعمال میشد آشنایی با تاریخ سیاسی ایران مطالعه کتابها و مقالات انتقادی علیه سیاست های اقتصادی و سیاسی رژیم شاه کم کم شخصیت اجتماعی آینده ام را شکل میداد .

روایت مقاومت - سلول خالی بود- قسمت دوم

روایت مقاومت - سلول خالی بود 
قسمت سوم
اولین فعالیت تشکیلاتی 
کم کم احساس یگانگی بیشتری با آنان میکردم دوست داشتم هر فاصله بی خودم و آن ها را هم بیاورم میخواستم مثل آنها بشوم یک قدم جلوتر برداشتم رابطه ام با انجمن دانشجویان مسلمان در دانشگاه مان نزدیک تر شد

روایت مقاومت - سلول خالی بود- قسمت سوم

روایت مقاومت – سلول خالی بود 
قسمت چهارم
 
آغاز فعالیت ام مواجه شدن با پدیده شوم چماق داری بود یکی از روزهای آخر زمستان 1358 با تعداد زیادی اعلامیه از نزدیک سی و سه پل اصفهان میگذشتم ناگهان یکی از بسیجی ها که آن زمان به فالانژ معروف بودند اعلامیه را از زیر دستم کشید فرار کرد و در فاصله ای دورتر همه را پاره کرد

روایت مقاومت - سلول خالی بود- قسمت چهارم

با ما همراه باشید با روایت های مقاومت در ایران‌آزادی 
سلول خالی بود 
قسمت پنجم
حدود یک هفته به همین منوال گذشت روزی که منتظرش بودیم فرا رسید بعداز نماز جمعه هم زمان با تهاجم چماقداران به خوابگاه های سایر شهرها به خوابگاه ما هم حمله شد با ضرب و شتم وحشیانه وارد خوابگاه شدند بچه ها با تمام توان شان مقاومت میکردند چماقداران و لمپن ها چند تایی به ما حمله میکردند

روایت مقاومت - سلول خالی بود- قسمت پنجم

با ما همراه باشید با روایت های مقاومت در ایران‌آزادی 
سلول خالی بود 
قسمت بیستم و ششم
لازم میبینم از یک مادر شجاع یاد کنم فاطمه ( رضوان ) رفیع پور  او را از فاز سیاسی در اصفهان میشناختم وقتی که بعد از کودتای  فرهنگی بدست خمینی و به تعطیلی کشاندن دانشگاه ها تحت عنوان .....

روایت مقاومت - سلول خالی بود- قسمت بیست و ششم

ایران آزادی