Imaginary Teller (Story)

نامجو

چهار مقاله

 نسخه صوتی داستان خروس زری پیرهن پری. قسمت اول و دوم
نوشته احمد شاملو
تنها کاری که من کردم دانلود دو فایل از یوتیوب و چسبوندن اونها به هم بود. به اضافه کمی کم کردن نویز و افزایش حجم صدا به دلیل ضعیف بودن اکثر بلندگو موبایل تبلت و لپ تاپ ها
در لینک هم پایین می تونید این داستان رو با حجم و کیفیت پایین تر دانلود کنید
http://goo.gl/LYK6ke

«خروس زری پیرهن پری» داستان یک گربه ،یک طُرقه و یک خروس است. گربه با پالتوی پوست خوشگلش ،طُرقه با نیم تنۀ مخملی‌اش و خروس هم با دم نیلی،شکم سیاه و سرخ و نارنجی و پرهای سفیدش که وقتی تو نور آفتاب می ایستاد مثل طلا برق می زد با هم زندگی می کردند. خروس زری هیچوقت لباس نمی پوشید چون پرهایش زیر نور آفتاب مثل طلا می درخشید و برای همین بود که گربه و طرقه بهش می گفتند خروس زری، او که می دانست چقدر مورد توجه است هر روز می رفت بالای پشت بام خونه و قوقولی قوقو سر می داد و می خواند:« قوقولی قوقو سحر شد/ سیاهی دربه درشد فرشته ها دویدن/ ستاره ها رو چیدن خورشید خانم در اومد/ با یک شفق سراومد تا شب نکرده حاشا/ بچه ها بیاین تماشا». اما از آنجایی که این خروس زری کمی بی احتیاط بود یادش می رفت که ممکن است طعمۀ روباه شود. گربه و طرقه بارها بهش می گفتند: «روباهه دمش درازه /حیله چی وحقه بازه تا چشم رو هم بذاری/ میبینی وجود نداری کله پا شدی تو قندون/نه دل داری نه سنگ دون » اما خروس زری که خیلی به پروبال قشنگش می نازید حرف دوستاش را فراموش می کرد. و گول تعریف و تمجیدهای روباه را می خورد که می گفت:« ای خروس سحری/ چشم نخود سینه زری شنیدم رنگ پرت رفته ببینم پرتو/یاقوت تاج سرت ریخته ببینم سرتو...» یا دروغ های روباه را باور می کرد:« دیشب زن مش ماشالله بیدر/ مرغای محله رو خبر کرد پاشید واسشون یک چنگی چینه/ گفت زود بخورین خروس نبینه وقتی چراشو پرسیدم من/ گفتش با خروس زری بدم من »....


خروس زری پیرهن پری. قسمت اول و دوم پالایش شده

قصه‌پرداز و راوی: باران رنجبر، شش ساله

قصه گنجشک‌ها به روایت باران

شازده کوچولو با صدای جاودانه ایرج گرگین

سخنان مامانبزرگ هر سال در ماه اسفند

هر سال اسفند

Namjoo - Dorabe Makhdoush

کتابِ چهار مقاله . اثرِ جدید محسن نامجو

4 Essays

محسن نامجو|چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش۱تا۲| چرا ما شمر بن ‌ذی‌الجوشن را نمی‌بخشیم؟

محسن نامجو| چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش۳تا۶| امر بی‌بازگشت

محسن نامجو| چهار مقاله |در ردّ و تمنای نوستالژی؛ بخش ۷تا۸|این انقلاب پدر شما را پیر کرد

محسن نامجو| چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش۹تا ۱۲|آرمان آدمی قابل ارث بردن نیست

محسن نامجو|چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش ۱۳تا۱۴ |آن قمه تاوان ماست به زندگی لزج از انزجارما

محسن نامجو|چهار مقاله |در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش ۱۵ تا ۱۷ | Cry Baby...

أعلم كيف يهرب المرء من نفسه.  
كيف يغشاه الفراغ واللا شيء.
كما أعلم أن لكل شيء نهاية، الأشخاص والأحلام وكل ما ظننا أنه لن ينتهي أبدًا.
كل الوعود كاذبة، كلها. وكل الحكايات ينقصها ما لم يريد الراوي أن يقول.
هذه الطرق التي قطعناها سويًا لا بد لها أن تنتهي كذكرى ما.
أعرف تمامًا أن ما نالته الوحدة من قلبي لن تعيده أي معجزة.
وأن الليل أسود حالك.. وتلك النجوم تضئ فقط لأنها تحترق.
ولكنها بعيدة بقدرٍ كافٍ حتى نتجاهل تلك الحقيقة.
أما القمر -الذي تغزل فيه الشعراء ونادى به كل محبوب محبوبه- مجرد مخادع كبير لا يملك من النور والحسن أي شيء له!
أعرف الظلم والجهل والفقر وما تفعله الحياة لتبقينا تعساء.
أعرف ما يمنع من كان عابد مؤمن من أن يرفع يده للسماء ولو لمرة أخرى.
أعرف كيف أبدو إنسانًا صلبًا يحتفظ ببرودة القطبين في قلبه.
الحزن والوحدة والاكتئاب وما يبكيك في ذلك الركن المظلم في غرفتك وكل 
الشرور التي تجتاح إبن آدم،.. صدقني أعرف كل هذا جيدًا
ولكنني أعرف عينيك أيضًا!
Music: Man an ocean - I want to be with you on doomsday

أين المفر من الحياة؟

محسن نامجو|چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش18تا 19|غرب نوستالژیک دچار عذاب‌وجدان شده است.

در تلاش برای ابرازِ روحِ زمانه.| Trying to reflect the zeitgeist.

محسن نامجو|چهار مقاله|در ردّ و تمنای نوستالژی؛بخش18تا 19|غرب نوستالژیک دچار عذاب‌وجدان شده است.

karen mosavi 💌