روزی بود، روزگاری بود
تو بیابون خدا
نخودی از نخودا
خونه داشت و زندگی
همه چی، هر چی بگی!
همه چی، از همه جور:
روی رف تنگ بُلور
اینورِ رف، گُلابپاش
اونورِ رف، گُلابپاش
ترمه و سوزنی داشت
پارچهی پیرهنی داشت.
نخودی نگو، …
گذشت
ممنون
هادش بخیر
بسیار عالی