شعر خوانی استاد شهریار ،
خطاب به "خیالِ یارش" که میگوید : بفرما بشین گفتم برات چای بیارن .، خودت که نیومدی ولی خیالتُ فرستادی پیشم از بس که من آخ و وای کردم .
شبها نخوابیدم و به تو لای لای گفتم . . .
تو میخوابیدی و من …
اوزوم سنه آی دمیشم 🎶
ای وااایِ من... جااااانم
شهریاریم :)
👌👌