آتشی ز کاروان جدا مانده، این نشان ز کاروان بجا مانده
یک جهان شراره تنها، مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد، به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران، فتنه و بلای توفان، فنای او خواهد، به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماند…
boa música
آقای افتخاری نفست همیشه پایدار
جانم صدا