نشسته روی تخت
عرق کرده کف دست و پا
نگاه میکنم چطور آب میشوم میچکم به ظرف اضطراب
به ظرف زندگی به قلب اتفاق
آی دیوارها تختها عقربه ها ساعت ها
پنبه بر گردن ما چون اره بر گردن کاجیست که
هی میرود ، می آید، میبرد کند کند …
بهبه
ساسان سونامی
آقا ساسان
شت خاطره :)