خسته از جنگیدنَم، تاب و توانم نیست، نیستدیگر اکنون روح هم در جسم و جانم نیست نیست
بیش تر، از نصفِ عمرم هرچه دیدم تلخ بودیک اثر از روزگار شادمانم نیست نیست
تلخ تر از زَهر بر دردِ زمان خندیده امخنده ی شیرین در این اشک…
Home
Feed
Search
Library
Download