ای به سر زلف تو سودای من
وز غم هجران تو غوغای من
لعل لبت شهد مصفای من
عشق تو بگرفت سراپای من
من شده تو، آمده بر جای من
گرچه بسی رنج غمت بردهام
جام پیاپی ز بلا خوردهام
سوختهجانم اگر افسردهام
زندهدلم گر چه ز غم مردها…
🧿
بسی دل نشین و زیبا
جای کنی در دل شیدای من،
دل اگر از توست چرا خون کنی؟ ور زتو نَبوَد زچه مجنون کنی؟ دم …