Qeshm/ قشم

Qeshm/ قشم

ZarrBi

داراب که رسیدیم علی را فرستادیم تا ماست بخرد وقتی برگشت دستش کیسه ی ماستی بود و چشمانش برق میزد وگفت زنی برایش اواز خواده در سیرجان بوی اقیانوس هند بر صورتمان نشسته بود اقا ابراهیم برایمان اتش درست کرد و کمی اواز خواند و…

Recent comments

Avatar

Related tracks

See all