غزل زمانه
نغمه در نغمه ی خون غلغله زد، تندر شدشد زمین رنگ دگر، رنگ زمان دیگر شدچشم هر اختر پوینده که در خون می گشتبرق خشمی زد و بر گرده ی شب خنجر شدشب خودکامه که در بزم گزندش، گل خونزیر رگبار جنون، جوش زد و پرپر شد…
Home
Feed
Search
Library
Download