او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

Javad Nickpayam

غزل 268 سعدی:
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

Related tracks

See all