خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی / چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی / شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمی توانم / که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر ت…
جان جان کجا رفتی
ننگ بر دیکتاتور
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی...
🤍