جانا چرا با ناز و با آوا و لبخندی
به جانم آتش افکندی
مرا دیگر نخواهی...
امشب که باران غمت از دیده میبارد
دلم در سینه مینالد
مرا دیگر نخواهی
جانا
مرا دیگر نخواهی...
اشکی که ریزد زدیده ی من
آهی که خیزد زسینه ی من
رنگ تمنا …
آخ آخ .. روحمو نوازش کرد
جانا مرا دیوانه کردی 🙌🤪
🦋🕊
بی تو دلم شوری و امیدی دیکر به دنیا ندارد